جدول جو
جدول جو

معنی صاحب قیاس - جستجوی لغت در جدول جو

صاحب قیاس
صاحب رای، صاحب نظر
تصویری از صاحب قیاس
تصویر صاحب قیاس
فرهنگ فارسی عمید
صاحب قیاس
(حِ)
صاحب رأی و تدبیر:
همه انجمن ساز و انجم شناس
به تدبیر هر شغل صاحب قیاس.
نظامی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صاحب عیال
تصویر صاحب عیال
عیالمند، دارای زن و فرزند
فرهنگ فارسی عمید
کسی که در وقت انعقاد نطفه یا هنگام تولد او در بعضی سیارات سعد مانند زحل و مشتری، قران صورت گرفته باشد، برای مثال تا بگردون در کواکب را قران باشد همی / او بود در دین و دنیا بی قرین صاحب قران (امیرمعزی - ۵۰۲)، کنایه از صاحب طالع نیک، نیک بخت، خوش اقبال. در قدیم منجمان این قران را به فال نیک می گرفته اند، کنایه از عظیم الشان، صاحب قرانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اصحاب قیاس
تصویر اصحاب قیاس
اصحاب ابوحنیفه نعمان بن ثابت که دربارۀ مسائلی که اثر یا حدیثی دربارۀ آن وجود نداشت به رای خود و قیاس رجوع می کردند، اصحاب رای
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صاحب نیاز
تصویر صاحب نیاز
نیازمند، محتاج
فرهنگ فارسی عمید
(اَ بِ)
دردانش پزشکی قدیم، طبیبان به دو گروه اصحاب تجربه و اصحاب قیاس تقسیم میشدند. صاحب ذخیرۀ خوارزمشاهی آرد: باب نخستین در یاد کردن و طریق اصحاب تجربه و اصحاب قیاس در علاج کردن به داروهای مفرد و مرکب. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و همو آرد: طبیبان پیشینیان دو گروه بوده اند، یکی اصحاب تجربه و دیگر اصحاب قیاس، اما علم اصحاب تجربه نام داروهای مفرد بوده است و نسختها وداروهای مرکب... اما اصحاب قیاس نخست طلب دانستن اختلافات مزاجات مردم کرده اند و دانستن اختلافات و احوال بیماریها و اختلاف اعراض... (از ذخیرۀ خوارزمشاهی). و رجوع به اصحاب تجربه و عیون الانباء ج 1 ص 23 شود
لغت نامه دهخدا
(حِ حَ)
جاندار. زنده: صاحب حیات بی درد نیست. (مجالس سعدی)
لغت نامه دهخدا
(حِ)
نیازمند:
سکندر به آن خلق صاحب نیاز
ببخشید و بخشودشان برگ و ساز.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(حِ قِ)
سید صاحب قران، امام علی. وی از شعرای هندوستان بود و در اوائل قرن سیزدهم میزیست و در زمان نواب آصف الدوله به لکهنو رفت. سراسر اشعار او مشتمل بر هجو و هزل است. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(حِ بِ / حِ قِ)
آن مولود که وقت افتادن نطفۀ وی در رحم مادر، یا بوقت ولادت او قران عظمی باشد و برج قران در طالع بود. و بعضی گویند که در سال ولادت او زحل و مشتری راقران عظمی باشد و این نوع قران عظمی بعد از سالهای فراوان واقع شود، و این چنین مولود را پادشاهی دیر ماند، و از اسکندری منقول است آنکه وقت ولادت او زهره ومشتری را قران باشد. (غیاث اللغات). آنکه ولادت او زحل و مشتری را قران بوده باشد. (کشاف اصطلاحات الفنون). و این لفظ پیش از عهد تیموریان معنی وصفی داشته وبجای اسم خاص استعمال نمیشده. رجوع به همین لغت نامه کلمه ’اسدی طوسی’ بنقل از سخن و سخنوران شود. ناصرالدین شاه قاجار را از سال سی ام سلطنت صاحب قران خوانده اند: چون به نشابور قرار گرفت سالوکان خراسان جمع شدند و تدبیر کردند که این مردی صاحب قران خواهد بود و دولتی بزرگ دارد. (تاریخ سیستان ص 224).
صاحب قران اگرچه نه ای ّ و ز بیم تو
نشگفت اگر برآیداز خسروان روان.
لامعی.
آخر صاحب قران توئی به حقیقت
گر پس این چند صدهزار قران است.
مسعودسعد.
قران را از این فخر برتر نباشد
که شاهی چو این شاه صاحب قران شد.
مسعودسعد.
صاحب قران تو باشی در گیتی
تا در سپهر حکم قران باشد.
مسعودسعد.
صاحب قران تو باشی و اینک خدایگان
دادت به دست خاتم صاحب قرانیا.
مسعودسعد.
هست شاهنشاه صاحب دولت صاحب قران
رأی صاحب دولت و صاحب قران باشد صواب.
معزی.
تا به گردون بر کواکب را قران باشد همی
او بود در دین و دنیا بی قرین صاحب قران.
معزی.
صاحب قران عالم هرگز قران بحکم ؟
با طالع سعادت کلی قرین شدت.
صاحب قران شاعری استاد رودکی است.
از حدیث دولت صاحب قران در عهد او
هر کسی گفته ست و بر هر گونه ای دارد نشان
من شنیدستم که آن صاحب قران مردی بود
تیزدولت صعب هیبت نیک سیرت خوب سان
پاک اصل و راددست و شرمگین و نیکخوی
باتواضع بادیانت بامروت باامان
گر بدین آیین بود صاحب قران می دان که نیست
مر جهان را جز خداوند جهان صاحب قران.
رشیدی سمرقندی.
سخنوران را صاحب قران تویی به جهان
به تو تمام شود مدت قران سخن.
سوزنی.
شاهنشه ملوک و سلاطین شرق و غرب
صاحب قران روی زمین خسرو زمان
طمغاج خان عادل سلطان گوهری
از نفس خویش تا ملک افراسیاب خان.
سوزنی.
وارث صاحب شریعت صاحب درس و سبق
خسرو برهانیان صاحب قران روزگار.
سوزنی.
خسرو صاحب قران و عالم فضل و هنر
واندر آن صاحب قرانی بی قرین و بی نظیر.
سوزنی.
آن صدر کیست، صاحب عادل که در جهان
صاحب قران و صاحب صدر مسلم است.
سوزنی.
گویند مهدی آید صاحب قران برون
چون مدت (زمانه) خوهد بر کران رسید
صاحب قران تو بادی و مدت بسر مباد
چون ملکت جهان به تو صاحب قران رسید.
سوزنی.
هست صاحب قران اهل هنر
وز همه فضل با نصیب و حساب.
سوزنی.
صاحب قران ملکی و بر تخت خسروی
هرگز نبوده مثل تو صاحب قران دگر.
رشید وطواط.
صاحب صاحب قران در عالم اوست
آصف الهام و سلیمان خاتم اوست.
خاقانی.
کمترین وصاف او خاقانی است
کآسمان صاحب قران میخواندش.
خاقانی.
زیور نثرش فرو خواهم گسست
بر شه صاحب قران خواهم فشاند.
خاقانی.
بقا باد شهریار روزگار و صاحب قران عهد را... (سندبادنامه ص 331).
چنین تختی نه تختی کآسمانی
بر او شاهی نه شه صاحب قرانی.
نظامی.
که احسنت ای جهاندار معانی
که در ملک سخن صاحب قرانی.
نظامی.
جهان زنده بدین صاحب قران است
در این شک نیست کو جان جهان است.
نظامی.
جهان را خاص این صاحب قران کن
فلک را یار این گیتی ستان کن.
نظامی.
که فلانی این چنین گفت این زمان
ای سلیمان مه صاحب قران.
مولوی.
به صدر صاحب صاحب قران فرستادند
مگر به عین عنایت قبول فرماید.
سعدی.
از بدو فطرت عالم... به هیچ قرنی سریرسلطنت به چنین صاحب قرانی مشرف نگشته است. (جامعالتواریخ رشیدی).
میامن برکات دم اویس قرن
به عهد دولت این صاحب قران برسان.
سلمان ساوجی.
ساقیامی ده که رندیهای حافظ عفو کرد
آصف صاحب قران جرم بخش عیب پوش.
حافظ.
ای مه صاحب قران از بنده حافظ یاد کن
تا دعای دولت آن حسن روزافزون کنم.
حافظ.
فکری باید کرد که این ملک در خاندان صاحب قران ماند و به بیگانه انتقال ننماید. (تاریخ شاهی ص 129).
مؤلف هرمزدنامه ذیل کلمه قران (پول) ، نویسد: ناگزیر اصل این کلمه در اصل صاحب قران بوده که در روی بسیاری از سکه های ایران از خاندان صفوی گرفته تا ناصرالدین شاه دیده میشود، اینک برخی از آنها:
به گیتی سکۀ صاحب قرانی
زد از توفیق حق عباس ثانی.
این سکۀ نقره در سال 1059 هجری قمری در تبریز ضرب شده است.
ز بعد هستی عباس ثانی
صفی زد سکۀ صاحب قرانی.
صفی دوم پسر عباس دوم از آغاز بهار سال 1079 هجری قمری نام سلیمان از برای خود برگزید.
به گیتی سکۀ صاحب قرانی
زد از توفیق حق طهماسب ثانی.
ضرب قزوین در سال 1135 هجری قمری
سکه بر زر زد به توفیق الهی در جهان
ظل حق عباس ثالث ثانی صاحب قران.
ضرب اصفهان در سال 1145 هجری قمری
سکۀ صاحب قرانی زد به توفیق اله
همچو خورشید جهان افروز ابراهیم شاه.
ضرب تفلیس، ابراهیم برادر عادل شاه است.
هست سلطان بر سلاطین جهان
شاه شاهان نادر صاحب قران.
ضرب شیراز در سال 1150 هجری قمری
شاه شاهان نادر صاحب قران
هست سلطان بر سلاطین جهان.
ضرب اصفهان در سال 1152 هجری قمری
همین شعر در روی سکه های نادر، ضرب مشهد و تفلیس و سند وجز اینها نیز دیده میشود.
به زر تا شاهرخ زد سکۀ صاحب قرانی را
دوباره دولت ایران گرفت از سر جوانی را.
شاهرخ (1161- 1163 هجری قمری) نوۀ نادرشاه است. در سکه ای از فتحعلی شاه قاجار ضرب سال 1242 ه. ق. چنین نقش بسته:
سکۀ شه فتحعلی خسرو صاحب قران.
ناصرالدین شاه قاجار در سال 1293 هجری قمری به یادگار سال سی ام پادشاهی خویش، در یک سکۀ زرین ضرب تبریز خود را ناصرالدین شاه غازی خسرو صاحب قران خواند. (هرمزدنامه صص 235 -236). و رجوع به قران شود
لغت نامه دهخدا
(حِ عَ)
عیالمند. خداوند عائله. خداوند زن و فرزند:
بنده صاحب عیال و مال نداشت
بجز آن مزرعه منال نداشت.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(حِ)
آنکه صحت عیار مسکوکات دولتی را نگاه دارد
لغت نامه دهخدا
(حِ)
محمد بن علی، ملقب به قوام الدین (خواجه...). در دستورالوزراء آمده است که چون پادشاه جهان مطاع شاه شجاع رایت سلطنت و اقتدار برافراشت زمام امور ملک و مال رادر قبضۀ اقتدار خواجه قوام الدین نهاد و به اندک زمانی خدمت خواجه در وزارت و نیابت به نوعی ترقی کرد که هیچ یک از امراء و ارکان دولت را در تمشیت مهمات مملکت دخل نماند، بلکه جناب وزارت مآب بخلاف رأی شاه شجاع نیز مرتکب سرانجام بعضی از مهام شد. در آن اثناءجمعی از اضداد، فرصت یافته به عرض شاه شجاع رسانیدند که وزیر پرتزویر داعیۀ غدری در ضمیر دارد. بعد ازتفتیش و تفحص صدق مقال آن جماعت بر رای صواب نمای شهریاری واضح شده، در ذوالقعده سنۀ اربع و ستین و سبعمائه (764 هجری قمری) جناب وزارت مآب مؤاخذ و مقید گشت و محصلان بعد از تعذیب و شکنجۀ فراوان او را قطعه قطعه کرده، هر پاره ای را به ولایتی فرستادند. (دستورالوزراء صص 247- 248). و هم او در حبیب السیر آرد که درذوالقعده سنۀ اربع و ستین و سبعمائه (764 هجری قمری) خواجه قوام الدین صاحب عیار را که اعتبار بسیار پیداکرده، نسبت به امرا و اعیان تعظیم (؟) و تکبر میورزید بلکه گاهی بی مشورت پادشاه به فیصل مهمات اقدام میکرد مؤاخذ و مقید گشت و بعد از تعذیب فراوان دست سیاست شاه شجاع بساط حیاتش درنوشت. (حبیب السیر جزء دوم از ج 3 ص 92). ابتدای وزارت خواجه در سال جلوس شاه شجاع یعنی 760 هجری قمری بوده و بنابراین پنج سال وزارت شاه شجاع را عهده دار بود. خواجه حافظ در یک قصیده و دو غزل و دو قطعه وی را ستوده است. (حافظ شیرین سخن ص 284). و رجوع به تاریخ مغول ص 400، 426، 447 شود. واینک مطلع قصیدۀ حافظ که در آن وی را ستوده است:
ز دلبری نتوان لاف زد به آسانی
هزار نکته در این کار هست تا دانی...
قوام دولت و دنیا محمد بن علی
که می درخشدش از چهره نور یزدانی.
و مطلع و مقطع غزل این است:
آنکه رخسار ترا رنگ گل ونسرین داد
صبر و آرام تواند به من مسکین داد...
در کف غصۀ دوران دل حافظ خون شد
از فراق رخت ای خواجه قوام الدین داد.
و در غزل دیگر که با مطلعذیل آغاز میشود: به حسن خلق و وفا کس به یار ما نرسد، گوید:
هزار نقد به بازار کاینات آرند
یکی به سکۀ صاحب عیار ما نرسد.
و در تاریخ قتل وی گوید:
اعظم قوام دولت و دین آنکه بر درش
از بهر خاکبوس نمودی فلک سجود
با آن جلال و آن عظمت زیر خاک شد
در نصف ماه ذوالقعد از عرصۀ وجود
تا کس امید جود ندارد دگر ز کس
آمد حروف سال وفاتش ((امیذ جود)) (764).
و در قطعۀ ذیل:
گدا اگر گهر پاک داشتی در اصل
بر آب نقطۀ شرمش مدار بایستی...
از او یاد کند و گوید:
زمانه گر نه سر قلب داشتی کارش
به دست آصف صاحب عیار بایستی
چو روزگار جز این یک عزیز بیش نداشت
به عمر مهلتش از روزگار بایستی.
و در تاریخ آل مظفر آمده است که در سنۀ هفتصد و پنجاه امیر مبارزالدین محمد مؤسس آل مظفر و پدر شاه شجاع او را به ملازمت و وزارت منصوب گردانید و شاه شجاع پس از جلوس نیز او را به وزارت برگزید ولی در نیمۀ ذوالقعده سنۀ 764 بعد از تعذیب تمام وی را به قتل رسانید. (تعلیقات دیوان حافظ چ قزوینی -غنی ص قکب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از صاحب حیات
تصویر صاحب حیات
زنده جاندار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صاحب عیال
تصویر صاحب عیال
عیالمند و خداوند زن و فرزند
فرهنگ لغت هوشیار
آن مولود که وقت افتادن نطفه وی در رحم مادر یا بوقت ولادت او قران عظمی باشد، عظیم الشان، خوش اقبال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صاحب قران
تصویر صاحب قران
((~. قِ))
صاحب القران، نیک طالع، خوش اقبال، کسی که در هنگام نطفه بستن یا به دنیا آمدنش، سیاراتی در قران بوده باشند
فرهنگ فارسی معین